حریم عشق

قلب من با تیغ کسانی زخم برداشت که از آنها انتظار محبت داشتم نه فراموشــی!!

حریم عشق

قلب من با تیغ کسانی زخم برداشت که از آنها انتظار محبت داشتم نه فراموشــی!!

تولد دوست جونیم..

امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره

از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره

امشب خونه مون پر از طنین دلنوازه

تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست

جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست

جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام

وقت شکر گزاریه به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

امشب تو ببین چه شور و حالی و صفایی

راستی که گل سرسبد محفل مایی

امشب رو لبا گل های خنده واسه ی توست

آرزوی ما بخت بلند در طالع توست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست

جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست

جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام

وقت شکر گزاریه به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک


دلارام جونم تولدت رو با تمام وجود بهت تبریک میگم....

تولد

پلک جهان می پرید

دلش گواهی میداد

اتفاقی می افتد

اتفاقی می افتد

*
*
*
*
*
*

برای روز میلاد تن خود

من آشفته رو تنها نذاری

برای دیدن باغ نگاهت

میون پیکر شب ها نذاری

همه تنهایی ها با من رفیقن

منو در حسرت عشقت نذاری

برای روز میلاد تن خود

منو دور از دل و دیدت نذاری

دلم دلتنگه و مهر تو می خواد

دلم رو در پی غم ها نذاری

میام تنها توی قلبت می شینم

منو قلبت رو جایی جا نذاری

عزیزم جشن میلادت مبارک

منو اون سوی جشن دل نذاری

تولدت مبارک.......دوست دارم.....

می خوام این روز رو (۲۵شهریور)رو به کسی که دوسش دارم تبریک بگم.....هر چند نمیدونه.....

باز میگردد...


برگ های خشک و بی رمق روی زمین را

   نسیم ابتدای پاییز جابه جا می کند و خاک را....

از اثر هرچیز پاک پاک میکند.

و کم کم سیلی سرما بر گونه های مرطوب از

باران پاییزی خاک میزند.

گوشه ی کوچه زیر نظر داشت...

با گوشه ی چشم داغ و جوان خود،

بهاری که رفت...،تابستانی که آمد.....،

دلم ریش میشود....روی میگردانم

من تاب دیدن مرگ زندگی را ندارم.

دلم را چنگ زد... جوانی رو به زوال بهار

سری تکان میدهم و دست همیاری اش را  پس میزنم...

می رود....

نیمه ی راه سر میگرداند...

و دوباره......!

چه نگاه داغ و جوانی!

چه گفت؟

گفت دوباره باز می گردد؟

وقتی زمستان تیزه کشید بر پاییز ظالم.

چه گفت؟گفت دست بالای دست بسیار است!

گفتم:رنجیدی؟

گفت نه!

در من ذوقی برانگیخته شد تا بروم....و میروم....

اما باز می گردم،....نه او باز میگرداند....

خودش عقبم آمد..

.من به پشت سر نگاه نمیکنم...

پشت سر دیروز است...

پشت سر خستگی امروز است...

من هنوز کالم....میروم تا برسم....

میروم تا دوباره بیدار شوم

و.........رفت.........

روزها و هفته ها و ماه ها و سالهاست که رفته..

اما باز می گردد....

خودش گفت که باز می گردد....

مینویسم

مینویسم با اشک،با قلم دلتنگی،به من گفتی که نمیتوانی میان ماندن و رفتن دو دل باشی و حالا رفته ای و من هیچ شکایتی ندارمفق بغض گلویم،حرف دلم را ناسروده شکسته است،حالا عاشق بی دست وپا ی قصه ات هر غروب دست از پا درازتر میرود،تا میان سایه های شهر تنهایی گم شود،نگو که روزگار اعتماد به باران و بابونه های خیالی گذشته است،چون هنوز هر بارانی که میبارد،چشمان منتظر من دنبال دست هایی می گردند که صاحب شعرند و قرار است روزی به بهانه ی باران برگردند،و باور مکن که بی تو بودن سال ها طول میکشد و من بیش از هرکس معنی با تو بودن را میفهمم.من از تکرار برخورد ها،کبود شده ام ولی میمانم و به انتظار تو لحظه های خوب گریه را بی نهایت باز هم مرور میکنم،آنقدر مینویسم تا نیمه ی گمشده ام از ابتدای یکی از این ترانه ها طلوع کند،آری،من سرود را آنقدر طی میکنم تا به اشک بلورین تو برسم....

خودم خوب می دانم که سرگردان برهوت ای کاش ها...شده ام. من سنگی از جنس خواب هایم روی سر و صدا ی کاغذ احساس میگذارم تا ردپای شعرهایم زیر سایه ی فاصله گم نشود....

من هنوز عاشقم،عاشق ستاره وتسبیح.نگو نمیدانی....همان ستاره ی که از سینه ریز پاره ی آسمان به گونه های خیس تو بارید و مرا عاشق کرد....همان نسیمی که آن غروب به گردن دلتنگی های من انداختی و گفتی که دانه های آبیش به هنگام شمردن روزهای فاصله هرگز تمام نمیشود...

چرا راه برگشتی نیست؟

برگرد که دیباچه ی کوچک رویای من باران گرفته،باد می آید و من میترسم نامه های عزیزت را از کتیبه های کوچک آرزوهای من ببرد.باور کن خسته میشوم..البته منتظر تابستان هم خواهم ماند....نجواهایم اگر سر ریز شود،همین زمستان مشتی برف پر خواهم کرد،به جای قاصدک...  

آموخته ام

آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.
آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید ، پس من چگونه میتوانم همه چیز را در یک روز بدست آورم .
آموخته ام که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
آموخته ام که وقتی با کسی روبرو میشویم ، انتظار لبخندی از سوی ما دارد.
آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان با آن نگاه را وسعت بخشید .
آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
آموخته ام که به چیزی که دل ندارد نباید دل بست .
آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن .
و آموخته ام که قطره دریاست ، اگر با دریاست . 
و آموخته ام که عشق ،  مهربانی ، گذشت ، صداقت و بلند نظری خصلت انسانهای انسان است